چمدان امیدم را می بندم یادم باشد خنده ها و بوسه هایم را جا نگذارم آری مسافرم! تا دیار آغوش تو چند فرسخی بیش نمانده کمی از دلتنگی دور شده ام بی تاب نباش که این مقصد هیچ گاه مبدا نخواهد شد مهمانی که میزبانش نگاه تو باشد ! دیگر رفتنی نیست
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
نيمه شب است...
من سياه مست روي تخت خود..
و تو سياه بخت ... نميدانم روي تخت کی ..!؟