مادرم میگفت
دوستانت را ببین
همه به جایی رسیده اند
نمیدانست
منتظر نشسته ام
تا به تو برسم...
تا حالا كفشات نگاه كردي؟؟؟!!!
دو تا عاشق:
دو تا همراه
...
كه بي هم ميميرن
با هم خاكي ميشن
بدون هم زير بارون نميرن
و همیشه ی همیشه پشت هم وهمراه همن
كاش آدما هم يكم از كفشاشون ياد بگيرن
کاش زندگی یه سرمربی داشت ، منو تعویض میکرد، یه تازه نفس میاورد تو..
چه مي داني از دل تنگم؟!
گاهي به خدايت التماس مي کنم فقط خوابت را ببینم...
می فهمی؟!!!... خوابت را...
همه را خط زدیم تا به عشقمون برسیم
غافل از اینکه ..خودمون خط زده عشقمون بودیم ..
تا به عشقش برسه...
اشک هایم که سرازیر می شوند
دیری نمی پاید که قندیل می بندند!
عجب سرد است هوای نبودنت...
من هنوز شبها روی تختم غلت نمیزنم.
به این امید که تو آن سو خوابیده باشی
کاش بفهمیم
عشقـــ زیــر خطــ کــــمربنــــد نیستـــــ..
چرا همیشه کوه کندن ؟
بیا یکبار هم مرا خســــــــرو ببین تا لب بر لب ...
در آغوش هم جان دهیم .
تو میخواستی هم آغوشی با من را تجربه و کشف کنی
من میخواستم سردیِ وجودم را در آغوشت گرم کنم
کدام حق بیشتری داشتیم ، تو یا من؟
نیمه گم شده ام رو پیدا کردم ولی کامل بود..
اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم
.........
من سرا پا همه زخمم
تو سرا پا
همه انگشت نوازش باش.
هميشه آنقدر ساده نرو
ساده نگذر
لا اقل نگاهي به پشت سر كن ...
شايد كسي در پي تو مي دود
و نامت را با صداي بي صدايي فرياد مي زند ...
و تو هيچ وقت او را نديده ای ....
چقدر خوشحـال بود شیطــان...
وقتی سیب را چیدم...
گمان می کرد فریب داده است مرا
نمی دانست...
تو پرسیده بودی :
............مرا بیشتر دوست داری . .
یا ماندن در بهشـــت را..
در ثبت احوال
از همه چیزپرسیدند
جز حال
همه برایم دست تکان دادند ، اما کم بود دستانی که “تکانم” دادند
وقتی که برگردی خیلی دیره و دیکه اشگاتو لوس کردناتم واسم معنی نداره ... میگن رفتنی باید بره... بری و بر نگردی.
به من قول بده . . .
در تمامی سال هایی که باقی مانده
تا ابـــــــــــــد . . .
...
مواظب خودت باشی
دیگر نیستم که یاد آوری ات کنم !
سکوتم را بشکن...!
فضای خلوتم را بشکن...!
اما دیگر دلم را نه
خسته شدم ازتکرارِ شنيدن
''مواظب خودت باش''
تو اگر نگران حال من بودي که نمي رفتي
مي ماندي
خيلي وقته ديگه زندگي خوش نميگذره....
فقط...
ميگذره....
تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ،
تنها یــــک کلمه است
"میگذرد"
ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد
گاهی ...
به دلت شک کن
عشق شاید
یک شایعه باشد
میــــــــــــــــرم از این زندون بدون دیـــــــــــــــوار
دلگیـــــــــــــرم از آدمک های این دنــــــــــــــــیا
توی جاده ی زندگی قسمتم شده خطـــــــــــِ پایان...
نشسته ام....
_ کجا؟
...کنار همان چاهي که تو برايم کندي....
عمق نامردي ات را اندازه مي گيرم
هنوز هم دلم تنگ می شود برای محض حرف زدنت و برای تکیه کلامهایت که نمی دانستی فقط کلام تو نبود من هم به آنها ... تکیه داده بودم!
کاش واژه حقیقت آنقدر با زبان ما صمیمی بود ، که برای بیان کردن "دوستت دارم" نیاز به قسم خوردن نبود....
این گلها چه دلی دارن ، برا دو روز زندگیشون ، اینهمه خودشونو خوشگل می کنن...
بزرگترین خطای تو این بود که می پنداشتی من برای همیشه صبور خواهم ماند...
تعداد صفحات : 6
درباره ما
نيمه شب است... من سياه مست روي تخت خود.. و تو سياه بخت ... نميدانم روي تخت کی ..!؟
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت