یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت
آن روزهایی که دوستم داشت هیچ چیز نتوانست مانعش باشد، امروز که دوستم ندارد هم هیچکس نمیتواند کاری کند...
سکوت حرف پاکی بود که برسپیدی تن اش سیاه ترین دروغها را نوشتند
لحظه های سکوتم پرهیاهو ترین دقایق زندگیم هستند.... مملو از آنچه می خواهم بگویم و نمی گویم!!
دلم با رفتنت تنگ و دلم با بودنت خوونه...
مثل آن مسجد بین راهی تنهایم... هر کس هم که می آید مسافر است
می شکند ......هم نمازش را، هم دلم را ... و می رود
چه خوش خیال بودم ...
که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم به حبس ابد ! . . .
به یکباره جا خوردم ...
...
وقتی زندان بان بر سرم فریاد زد :
هی ... تو ... آزادی
یادش بخیر
بچه بوديم هرجا خوابمون ميبرد تو تخت بيدار ميشديم
این روزها میگذرند اما ، من از این روزها نمیگذرم ...
صدای قلب نیست ..
صدای پای توست که شب ها در سیـــــ ــنه ام میدوی ..
کافیست کمی خسته شوی
کافیست بایستی ..
بگذار هميشه دستت
در پريشاني موهايم گير كند
درستش اين بود
كه بهم گره میخوردیم
همه میدانند
که بخت من
جز میان بازوان تو
باز نمیشود...
عشقی آتشینتر از داغی زبان و سر انگشتان تو
کجا سراغ داری؟
یک پرده میکشم روی تمام اعتقادات دنیا ، تا به کسی بر نخورد ، وقتی تو را میبوسم ...
من مسئله ی ساده ای هستم .......
حل می شوم روزی در آغوشت..
راست و دروغ مهم نیست
تـو فقط با من حرف بزن
چشـمانت زیرنویس می کنند ...
راست و دروغ مهم نیست
تـو فقط با من حرف بزن
چشـمانت زیرنویس می کنند ...
من
زیبا ترین لباس برهنه ام را میپوشم
نمیدانم چند روز دیگر مانده
اما
...
خیلی زود تمام نفس هایم را
روی لاله ی گوش ات نقاشی میکنم
برهنه شو
برهنه زیباتری
برهنگی ات را دوست دارم
پنجه در پنجه ام انداز
نفس در نفسم
سیر نگاهم کن ..
سیر بنوش مرا ..
سیر دیوانه که شوم
مست از «پیک»های نوشیده
«خشت» به خشت تنم را میبوسید
شاه «دل»ام
می گویی :
باز کردن دکمه های پیراهنت
حتی گناهی بزرگتر از دریدن پیراهن یوسف است
می گویم :
با بی پیراهنی این نوشته ها
با دریدگی ذهن بی در و پیکرم چه می کنی ؟
سيبي ميان من و تو افتاده از درخت
كرمم گرفته كه امشب كمي گناه كنيم
شايد هوسي بيش نباشد اما
يك گاز تو...
يك گاز من.
وقتی دلت با من نیست ، بودنت مشکلی را حل نمی کند...
دوباره از
صداقتم
دامی برای من
نساز
از ابتدا
...دست تو را
در این قمار
خوانده ام
حتم دارم کارگران در تمام جاده ها مشغول کارند! همه راه هایی که تو را به من میرسانند در دست تعمیرند! اگر نه تو حتما می آمدی...!
قهوه تلخ به خوردمان می دهند
تا فراموش کنیم
شیرینی عشقمان را .
دلم یک فنجان چای می خواهد
با طعم تو...
تنها
نیستم
مدتی ست
با تو...
در خودم
زندگی می کنم
مــرا بـه تـخـتـم بـبـنـدیـد
سـیـگـارے بــرایـم روشـــن کـنـیـد و تـنـهـایـم بـگـذاریـد
هر چــقــدر فــریــاد زدم و نـالـیـــدم بــسـراغـم نـیـایـیــد
مــــــــــن دارم " او " را تــــرکــــ مـــے کـــنـــم
حرف هایم را زدم .
با تمــــــــــام انرژی ام .
و بعد که آرام تر شدم . . . دلم برایشان سوخت !
...
برای حرف هایم .
نباید میزدمشان
تعداد صفحات : 6
درباره ما
نيمه شب است... من سياه مست روي تخت خود.. و تو سياه بخت ... نميدانم روي تخت کی ..!؟
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت